نا آشنايى با بسيارى از امور در شروع تحصیل و تحقيق در يک کشور خارجى موجب تماسهاى فراوان استاد راهنما با دانشجو بخصوص در روزها و هفته هاى اول می شود. اولين بارى که استاد راهنماى من و دانشجوى ايرانى هم اتاقم ، نزد ما آمد به رسم احترام از جاى خود بلند شديم و او که از آداب و رسوم ما خبر نداشت اجازۀ جلوس صادر نکرد! نتيجتاً ما تا زمانىکه او در اتاق بود در حالت ايستاده با او صحبت می کرديم. او رفت و ما هنوز کاملاً ننشسته بوديم که از نيمۀ راه برگشت تا چيزى را به ما يادآورى کند و ما دو نفر دوباره به حالت ايستاده قرار گرفتيم.
در تکرار اين آمد و رفتِ او و بلند شدنهاى ما بود که فکر کردم اگر کسى از دور ما را مشاهده کند تصور خواهد کرد که دکمهاى در آستانۀ درِ اتاق نصب شده و اين دکمه به فنرى در روى صندلى ما وصل است بهطورىکه تا پاى کسى به اين دکمه فشار وارد مىکند، فنر مىجهد و ما را بلند مىکند. از اين فکر خندهام گرفت و اين گونه اداى احترام ناگهان در چشمم تمسخرآميز جلوه کرد.در تداوم اين فکر و با توجه به کارهایی که ما در راستای ادای احترام انجام می دهیم سؤالاتى بشرح زير از ذهنم گذشت :
چرا نشستن بىاحترامى است و چرا بلند شدن احترام محسوب می شود ؟
چرا تعظيم کردن احترام تلقى می شود ؟
چرا دراز کردن پا بىاحترامى و دست بر سينه گذاشتن احترام است ؟
این سوالات را با دانشجوی دیگری در میان گذاشتم . برای او نیز اتفاق تقریبا مشابهی روی داده بود که از زبان خود او نقل می کنم :
- در اوایل ورودم به دانشگاه وقتى بههمراه استاد راهنمايم به آزمايشگاهها و بخش های مختلف دانشگاه می رفتیم به هر درى که نزديک مىشدیم من سرعتم را زياد مىکردم تا قبل از استاد به در برسم، آنرا بازمی کردم و منتظر مىشدم تا اول او وارد يا خارج شود. يکروز استادم به من گفت که اين کار من او را به ياد دربارهاى سلطنتى میاندازد و رفتارى که کارکنان و خدمه با اعضاى خانوادۀ سلطنتى مىکنند و از من راجع به علت آن سوال کرد. من در جواب او گفتم که با انجام اين عمل به او احترام می گذارم . از من پرسید :
" تقدم در ورود يا خروج از يک در از چه اهميتى برخوردار است ؟ "
"چه فرقى مىکند که کدام يک از ما اول داخل يا خارج شويم ؟ "
" اين مسأله چه ارتباطى با احترام دارد و اگر به فرض محال هم داشته باشد چرا تو فکر مىکنى که از من کمتر شايستۀ احترام هستى ؟ "
این هموطن سپس چنین ادامه داد: چون نتوانستم جوابهاى قانعکنندهاى برای این سوالات پيدا کنم با سعى بسيار اين کار را ترک کردم .
در جوامعی که در آن قانونی از حقوق فردی و اجتماعی شهروندانش دفاع نمی کند افراد مجبور می شوند که درجهت تنازع بقای خویش به قدرتمند تر از خود باج دهند. این باج دهی هم از طریق زبانی و هم از طریق رفتاری خود را نشان می دهد. موارد زبانی آن شامل :
- استفاده از واژه هایی چون آقا، خانم، جناب، جناب آقا، سرکار خانم، عالیجناب، ، حضرت عالی، سرکار عالی، به جای"شما"، تنها کلمه ای که در جوامع انسان سالار بطور معمول بین آحاد مردم به کار می رود.
- استفاده از کلماتی چون بنده، حقیر، چاکر، نوکر، مخلص و غیره به جای "من"، تنها کلمه ای که برای خطاب به خویشتن در جوامع انسان سالار بکار می رود.
- استفاده از القاب و عناوینی چون دکتر، مهندس، رئیس ، مدیر و ...
- استفاده از کلماتی چون تشریف نداشتید به جای نبودید، شرفیاب شدید به جای آمدید، و فرمودید به جای گفتید، بنده نوازی کردید به جای خوشحالمان کردید و دهها کلمه و جمله دیگر چون قربان شما، مخلصم، کوچکم، فدایتان شوم، کوچک شما هستم و ...... می باشد.
و موارد رفتاری آن شامل انجام اعمالی چون بلند شدن در هنگامی که فردی وارد می شود، تعظیم کردن، باز کردن در و حق تقدم را در ورود و خروج به اصرار به او دادن و ... می گردد
این اعمال که در طول تاریخ و در جهت "رفع خطر، کسب منفعت و یا بدست آوردن حمایت" و بطور کلی از سر ترس در برابر قدرتمند تر از خود انجام می گردیده در پوشش احترام قرار گرفته و بهمین جهت به تمامی افراد جامعه تسری یافته است. چرا که جوامع طبقاتی را می توان بصورت مخروطی مجسم کرد که انسانها در هر کجای آن که قرار داشته باشند فرادستانی دارند که باید به آنها ادای احترام کنند و زیر دستانی که باید از آنها احترام ببینند. رفتن ترس در زیر پوشش زیبا و مخملین احترام بسیار هوشمندانه صورت گرفته است باین دلیل که "ترس" از فرادست یک هیولا در نظر مجسم می کند و از فرودست یک بزدل و این احساس نامطلوبی در هر دو طرف بوجود می آورد اما "احترام" از فرادست یک موجود محترم یا مراد و از فرودست یک انسان مودب و مرید می سازد که نه تنها نامطلوب نیست بلکه دلپذیر هم هست.
با کمی دقت می توان دريافت اعمالی که در قالب احترام انجام مىگيرد تغيير از وضعيتى راحت به وضعيتى کمتر راحت يا ناراحت است. مثلاً اگر شما دراز کشيدهايد براى احترام به شخصى که وارد می شود بلند مىشويد و به حالت نشسته و يا ايستاده قرار می گيريد ، اگر نشستهايد و پايتان دراز است پايتان را جمع مىکنيد، اگر نشستهايد و پاهايتان هم جمع است بلند می شويد و می ايستيد، و اگر ایستاده اید دست خود را بر سينه گذاشته و تعظيم مىکنيد. بوسيدن دست و در حالت شديدتر، بوسيدن پاها احترام - ترس بيشترى را نشان مىدهد. علت این امر اینست که در وضعيت راحت بودن در خور و شايستۀ بزرگان و اربابان قدرت و وضعيت ناراحت خاص ضعفا و زيردستان است.
تغيير مجدد از وضعيت ناراحت به وضعيت راحت معمولاً منوط به اجازۀ فردى است که به هر دليلى مورد احترام - ترس قرار گرفته است.فراموش نیز نباید کرد که تعظيم مشابه رکوع و پاىبوسى مشابه سجود در نماز است. طبيعى است کسانى که خود را خدايگان يا سايۀ خدا مىدانستهاند انتظار داشتهاند که همان اعمالى را که انسان در هنگام عبادت در برابر خداوند انجام مىدهد در برابر آنها نيز انجام دهد. عادتِ دست بر سينه نهادن بسيارى از ما و تا اندازهاى خم شدن در هنگام سلام و احوالپرسى حتى با دوستان و نزديکان به نشان احترام از بقایای همان رابطه ارباب - رعیتی است.
طبیعتا اگر توصیه به حرمت سالمندان می شده نه به خاطر سپیدی مو بلکه به خاطر تجربيات زيادتر و دانش بيشتر و مهمتر از آن به کارگيرى اين تجربيات در حل مشکلات مردم و بهويژه جوانان بوده است. هر چند بايد گفت امروزه که همه چيز با سرعت نجومى در حال تغيير و دگرگونى است همين حرمت نيز دستخوش نوعى اضمحلال گرديده و به نظر مىرسد که ديگر پيران فرزانه چيز زيادى براى عرضه به نوجوانان نداشته باشند، زيرا که با رجوع به اينترنت و با اشارۀ يک انگشت، انبوهى از اطلاعات در هر زمينهاى از فلسفى و ادبى، پزشکی و اجتماعى گرفته تا امور مربوط به بچه داری و آشپزی پيدا می شود و عصارۀ تجربه و دانش بشرى به صور گوناگون به راحتى و با زبانى ساده در اختيار همگان قرار دارد.
بعلاوه در جوامع انسان سالار این اعتقاد وجود دارد که احترامِ ویژه را بايد کسب کرد. به عبارت ديگر هر چيزى که دستيابى به آن در گرو تلاش و کوششى نباشد احترام خاصی را طلب نمىکند. بهعنوان مثال بالا رفتن سن منوط به انجام کار و تلاش خاصى نيست و هر کسى اعم از ظالم و مظلوم، گناهکار و بىگناه، دانا و نادان با گذشت زمان سنش افزون و مويش سپيد می شود و یا صرفا بدلیل والد بودن کسی از احترامی برخوردار نیست چرا که متعاقب یک رابطه جنسی هر کسی می تواند پدر یا مادر شود، بلکه این احترام پدران و مادرانی را شامل می شود که در تهیه وسايل معيشت فرزندان و پرورش عاطفى و تربيت نيکوى آنان می کوشند. بعبارت دیگر نه بهشت زير پاى مادرى خواهد بود که ارضاى لذات دنيوى خويش را مقدم بر تربيت و مراقبت از فرزندانش قرار مىدهد و نه احترام در خور پدری که از تهیه وسیله معاش و تربیت فرزندانش غافل است و گاه کانون خانواده را با رفتارهای خشونت بارش برای فرزندانش به جهنم تبدیل می کند.
نا گفته نباید گذاشت آنچه را که ما در راستای ابراز بعضی از این احترامات خاص فدا می کنیم حق و عدالت است. بعنوان مثال در آنجا که بحثی بین شاگرد و معلم، پدر و فرزند، و یا پیر و جوانی در گرفته و حق با شاگرد، فرزند و یا جوان است.مقوله ارزشمند دیگری نیز که در ازاى این به اصطلاح احترامى که جوامعى چون جامعۀ ما به ثروت ، سن، مدرک و مقام مىگذارد از دست می رود "خود بودن" شخص است بدین معنی که او ديگر نمىتواند آنگونه که دلش مىخواهد باشد و زندگی کند. به دلیل آن "تفاوت در برخورد" يعنى «احترام» شخص در چهارچوبى قرار می گیرد که خارج از آن هيچ چيز را برازندۀ او نمی دانند. به بیان دیگر فرد تقریبا فقط می تواند در مقابل هم سطحان خویش راحت باشد. اما هم در مقابل کسانی که او را شایسته احترام می دانند و هم در برابر کسانی که آنان را محترم می شمارد باید ماسکی بر چهره بگذارد و آسان ترین و لذت بخش ترین موهبت زندگی که خود بودن است را وانهد.
توجه داشته باشیم که اين عادات و آداب که اینگونه ما را در خود تنیده اند ديگر نه چندان ربطى به سيستمهاى حکومتى دارند و نه رد پاى ابر قدرتها را در آن مىتوان ديد. تنها نگاه دقیق ما به گفتارها و رفتارهایمان در لحظه لحظه زندگی روزانه مان و آگاهی از علت آنهاست که می تواند راهی از این دایره معیوب به بیرون ایجاد نماید و جاده را برای رسیدن به دموکراسی وعدالت اجتماعی هموار نماید.
1- البته اين بدان معنى نيست که مردمان جوامع مدرن تحت هيچ فشار اجتماعى نيستند. آنها از زنجيرهاى ابتدايى و زنگزدۀ آداب و رسوم قبيلهاى و نابرابر قرون وسطايى خود آزاد شدهاند اما بهطور حتم در محدوده بايد و نبايدهاى ديگرى قرار گرفتهاند چيزى که هست تعداد اين بايد و نبايدها و فشار اين غل و زنجيرها بر گردۀ روح و روان آنها بسيار کمتر است.