چرخه ی خواب انسان ۲مرحله ی مهم و اساسی دارد. در مرحله ی اول مغز انسان فعال است، اما ماهیچه های بدن درحال آرامش و استراحت هستند. دراین مرحله (REM)دورهای از خواب که با حرکت سریع چشم همراه است و مقدارسروتونین در مغز کاهش مییابد، چشمها به سرعت به چپ وراست می چرخند. به خواب REM، خواب تناقضی (Paradoxical) نیز گفته میشود. این خواب می تواند با کارهای فکری و ذهنی فرد در ارتباط باشد و با خوابدیدن نیز همراه است.
مرحله مهم دیگر چرخه خواب، خواب non-REM است که بدون حرکات سریع چشمی و بدون خواب دیدن همراه است و اگر فرد خواب هم ببیند معمولاً آنرا فراموش می کند. این مرحله از خواب که میتوان آنرا خواب آرام هم نامید، خود ۳مرحله دارد. این مراحل شامل خواب خیلی سطحی، خواب سطحی و خواب عمیق است و آنگاه نوبت رویا و خوابدیدن فرامیرسد. تمام این چرخه ها درمدت ۹۰تا۱۲۰دقیقه رخ میدهد و دوباره همین چرخه ها تجدید میشود.
وقتی انسان وارد مرحله اول خواب میشود، امواج مغزی از آلفا به تتا گرایش می یابد. فرکانس امواج مغزی آلفا ۷تا۱۴ سیکل درثانیه است. با ایجاد خواب آلودگی از فرکانس امواج کاسته میشود. فرکانس امواج تتا بین ۶تا۸ سیکل برثانیه است. بنابراین تغییر امواج آلفا به امواج تتا می تواند خواب آلودگی ایجادکند. البته این مرحله، سبکترین مرحله ی خواب است و اگر فرد از آن خارج گردد احساس میکند که اصلاً نخوابیده است. دراین مرحله از خواب فرد میتواند تصاویر توهمی را مشاهده کند. پس از گذشت حدود نیم ساعت از خواب در مرحله ی اول، فرد وارد مرحله ی دیگر میشود. دراین مرحله، فرکانس امواج مغزی بین 4تا7سیکل در ثانیه خواهد شد. درعین حال این مرحله با دوکهای خواب همراه خواهد بود. دوکهای خواب امواج کوتاهی هستند که فرکانس آنها بین 12تا16سیکل درثانیه است. پس از گذشت حدود ۱۵دقیقه، فرد وارد مرحله ی سوم خواب می شود که نشانه ی آن وقوع فعالیت امواج دلتا میباشد. امواج دلتا، بلندترین دامنه و پایینترین فرکانس، یعنی 4تا5 هرتز را دارند.
مرحله ی چهارم، عمیق ترین مرحله ی خواب است. مرحله ای که بیدارشدن از آن دشوار خواهد بود.احتمالاً تنها صدای بلند میتواند سبب بیدارشدن فرد از این مرحله ی خواب شود. دراین مرحله امواج دلتا کُند میشوند، تعداد آنها به ۵/۰تا۲سیکل درثانیه میرسد. البته فرکانس این امواج به صفر نمیرسد، زیرا داشتن فرکانس صفر به معنای مردن است. باید توجه داشت که تمایز بین مرحله ی سوم و چهارم خواب کاملاً مشخص نیست. مرحله ی سوم خواب، 25تا50درصد فعالیت دلتا دارد و در مرحله ی چهارم بیش از 50درصد فعالیت دلتا مشاهده می شود. امواج دلتا عمیق ترین حالت خواب سنگین است. حدود نیم ساعت پس از خواب عمیق در مرحله ی چهارم، مسیر برگشت چرخه ی خواب آغاز می شود و مراحل مختلف تا رسیدن به REM تجدید می گردد.
هنگامی که فرد در بیداری میباشد، امواج بتا فعال است. فرکانس امواج بتا بیش از 13هرتز درثانیه است و دامنه ی موج آن از 13تا40 سیکل درثانیه را شامل میشود. وقتی فرد چشمهایش را میبندد و عضلات بدن او شل می شوند، امواج آلفا ظاهر میگردند. دامنه ی امواج آلفا بین 8تا12سیکل درثانیه نوسان دارند.
با واردشدن به حالت خواب طبیعی امواج آلفا ناپدید می گردند و امواج دیگری به نام تتا که از کیفیت و فرکانس پایینتری برخوردار هستند نمایان میشوند. دامنه ی امواج تتا بین ۴تا۸ سیکل در ثانیه میباشد. بالاخره در خواب بسیار عمیق، امواج دلتا که فرکانسی بین 5/0تا4 نوسان درثانیه دارند ظاهرمیشوند.
قبل از پرداختن به خواب دیدن و رویا، به یکی از خوابهای پرفسور یونگ اشاره شود تا تشریح و درک رویاها ساده تر گردد.
پرفسور کارلگوستاو یونگ (1875تا1961) روانکاو نامی سوئیسی، ابتدا با زیگموندفروید همکاری داشت و پس از جداشدن از او با تغییر و تعدیل شیوه های روانکاوی، مکتب روانشناسی تحلیلی را که با ساختار و پویایی روان انسان سروکار دارد، بنیان نهاد. او به بخش ناخودآگاه روان انسان توجه خاصی داشت که در فرصت مناسب به بررسی آنها پرداخته میشود. دکتر یونگ، برخی از رویاهای تکرار شونده را جبران یک کمبود خاص در کیفیت نگرش رویابیننده نسبت به زندگی می داند و میگوید: «گاهی این رویاها میتوانند پیشگوی یک واقعه ی مهم باشند». یونگ مینویسد:
«خود من چندین سال یک مایه ی اصلی را در خواب میدیدم که درآن یک قسمت از خانه ی خود را کشف میکردم که نمی دانستم وجود دارد. گاه این قسمت، بخش مخصوص والدینم بود که مدتها پیش مرده بودند و من با کمال تعجب می دیدم که پدرم آزمایشگاهی درآن دارد که آنجا روی کالبدشکافی تطبیقی ماهی کار میکند و مادرم مهمانخانه ای برای مسافرانی شبیه اشباح دایر کرده است. این مهمانخانه ی ناآشنا معمولاً یک بنای تاریخی باستانی و از یادرفته بود که بااین حال ملک موروثی من به حساب می آمد. این قسمت، اثاث عتیقه ی جالبی داشت و من درپایان این سلسله رویاها کتابخانه ی کهنه ای را کشف کردم که کتابهایش برای من ناشناس بودند. سرانجام در آخرین رویا، من یکی از کتابها را بازکردم و درآن تعداد زیادی تصویرهای سمبولیک (نمادین) بسیار جالب یافتم. وقتی بیدارشدم، قلبم از شدت هیجان به تپش درآمده بود.
مدتی پیش ازاین که من این آخرین خواب مخصوص را درآن رشته از رویاها ببینم، به یک کتاب فروش عتیقه شناس سفارشی برای تألیفات کیمیاگران قرون وسطی داده بودم. من نقل قولی در یک کتاب ادبی دیده بودم که تصور میکردم ممکن است ارتباطی با کیمیاگری قدیم در بیزانس داشته باشد و می خواستم آن را در متن اصلی پیداکنم. چندهفته پس از اینکه من خواب کتاب ناشناس را دیدم، بستهای ازطرف کتابفروش مذکور برایم رسید. درآن بسته کتابی با کاغذ پوستی وجود داشت که تاریخ آن قرن شانزدهم بود. تصویرهای کتاب شکل های سمبولیک جذابی بود که فوراً من را به یاد تصویرهایی انداخت که در رویا دیده بودم. چون کشف مجدد اصول کیمیاگری قسمت مهمی از کار منرا به عنوان یکی از پیشگامان روانشناسی تشکیل می داد، مایه ی اصلی رویای تکرار شونده ی من را به سهولت می توان یافت. خانه، البته سمبول شخصیت من و زمینه ی خودآگاهی علایق من بود و بنای فرعی ناشناخته، یک پیش آگاهی از زمینه ی جدید پژوهشی بود که ذهن خودآگاه من درآن هنگام ازآن بی خبر بود. از آن وقت تاکنون که۳۰سال گذشته است، من دیگر هرگز آن رویا را ندیده ام».
با ذکر این خواب یونگ، باید به این نکته ی مهم نیز اشاره کنم که پرفسوریونگ واقعاً کوشش میکرد تا به انسان بیاموزد که برای تحقق فردّیت و هویّت خود، به چه نکاتی باید توجه داشته باشد. یونگ در زمینه ی رشد شخصّیت به تعریف نقش درونگرایی و برونگرایی پرداخت و با بیان ۴رکن اصلی (یعنی احساس، تفکر، تجسس و الهام یا اشراق) ۸ ترکیب ممکن شخصیت را تشریح کرد.
یونگ، روان انسان را شامل ۲بخش مهم خودآگاه و ناخودآگاه می داند. به نظر او هریک ازاین ۲بخش نیز جنبه های شخصی و جمعی دارد. به عقیده ی یونگ بخش ناخودآگاه شخصی انسان سطحی تراز بخش جمعی آن است و بیشتر قابل دسترس میباشد. ناخودآگاه شخصی انگاره های واپسزده شده و خاطرات از یاد رفته ی آدمی را دربر دارد. بخش ناخودآگاه مرکز نیروهای غریزی یا طبیعی است و همواره به طریقی که فرد آگاه نیست، اعمال و رفتار او را شکل میدهد و یا آنها را کنترل میکند.
یونگ ناخودآگاه جمعی روان را بسیار مهم میداند و آن را مشاور و دوست ذهن آگاه انسان میشناسد و معتقد است که این بخش سبب سازگاری و تعادل میگردد. یونگ در پژوهشهای خود به شرح کهن الگوها می پردازد. کهنالگو، ترجمه ی فارسی ارکیتایپها (Archetype) است. کهنالگو یا انواع باستانی، شامل عناصر سازنده ی ناخودآگاه میباشد که درطول تاریخ بشری، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند. طبق نظر یونگ، «کهنالگوها» در ناخودآگاه جمعی، ازطریق نمادها (سمبولها) ظاهرمیشوند. به باور یونگ، سمبولهای انسان که در زبان و خواب و رویای آدمی جاری میگردند، معرّف کهن الگوها هستند. به طورکلی یونگ با مطرح کردن ناخودآگاه جمعی، سایه (Shadow) و نقاب یا صورتک (Persona) طرحی نو در روانشناسی ایجادکرد.
یونگ، در تحقیق روی ناخودآگاه روان انسان، به این نتیجه رسید که علاوه بر ناخودآگاه شخصی، یک ناخودآگاه جمعی یا نژادی نیز وجود دارد.
یونگ معتقد بود که در ناخودآگاه جمعی یا قومی، میراثی از اندیشه های نیاکان فرد ذخیره شده است که هرکس آن را به ارث میبرد. به عقیده ی یونگ، ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی، همتایی نیز دارد که میتوان آنرا سایه نامید.
سایه، همان همتای وحشی و سرکش و جنبه ی تاریک وجود انسان است که نماینده ی صفتهای پست و تربیت نیافته یا حیوانی است و آدمی از انجام آنها شرم دارد و سعی میکند آن را از دیگران پنهان نماید. البته برای کنارآمدن با سایه و سازش باآن پختگی و کمال (افزایش سن و رشد شخصّیت) نیاز است.
بدیهی است تا زمانیکه فرد با سایه و آنیما یا آنیموس خود کنار نیاید، «خود» به طور واقعی به سطح آگاهی نمیرسد. همانطور که اشاره شد، یونگ ۲ اصطلاح دیگر را نیز در بحث روانشناسی تحلیلی عنوان کرد و به آنها نام پرسونا و آنیما داد.
پرسونا یا صورتک یا نقاب، بخشی از ناخودآگاه روان انسان است. این واژه، از کلمه ی لاتین ماسکگرفته شده است، که بازیگران نمایش در یونان قدیم برصورت می گذاشتند. پرسونا، آن چهره ی اجتماعی (نه آن شخصیت واقعی) است که شخص در موقعیتهای مختلف به خود میگیرد. به نظر یونگ پرسونا با فرهنگ و سنن و ملیّت و موقعیّتهای مختلف زندگی انسان شکلمیگیرد. یونگ در بررسیهای خود دربارهی ناخودآگاه جمعی، آنیما (عنصر زنانه) و آنیموس (عنصر مردانه) را نیز مطرح کرد و آنها را روانانگاره نامید. به عقیده ی او روانانگاره متضاد جنسیت فرد است و ازاین رو آنیموس جزو مردانه ی ترکیب شخصیت زنانه و آنیما جزو زنانه ی ترکیب شخصیّت مردانه است.
زیگموند فروید کتابی باعنوان «تعبیر رویا» نوشته است که بسیار علمی و متفاوت از نوشته های دیگر است. زیگموند فروید در ششم ماه می۱۸۵۶ میلادی به دنیا آمد و در تاریخ سپتامبر۱۹۳۹ درگذشت. فروید عصب شناس اتریشی است که روانکاوی را پایه گذاری کرد و به پدر علم روانکاوی شهرت دارد. فروید در زمینه های اختلالات مغزی و گفتاردرمانی و کالبدشناسی اعصاب در بیمارستان عمومی وین به تحقیق پرداخت. او درسال ۱۸۸۵به استادی دانشگاه در رشته ی نوروپاتولوژی نائل گردید و درسال۱۹۰۲به عنوان پروفسور شناخته شد. فروید، شاید اولین روانکاوی باشد که خواب را با دیدگاهی جدید و علمی بررسی کرده است. او اثر خواب روی روان انسانی را مطرح کرد و با پژوهشهای علمی خود درباره ی خواب و رویاها، کتاب «تعبیر رویاها» را درسال۱۸۹۹ منتشرنمود.
فروید، با این پژوهشها درپی آن بود که علل و معنی رویاها را دریابد. فروید معتقد بود که خواب دیدن و رویا راهی برای رسیدن به ناخودآگاه انسان است و درنتیجه رویاها نقشی کلیدی برای فهم ذهن ناخودآگاه دارند. فروید معتقد بود که نباید رویاها را بی اهمیت تلقی کرد. به نظر او رویاها با زندگی ذهنی فرد درهنگام بیداری بستگی دارد و همه ی رویاها، با رویدادی که در ظرف چند روز گذشته رخداده و یا در روزهای آینده روی خواهد داد، ارتباط دارند.فروید برای تحلیل رویاها روشی را به کار میبرد که گمان میکرد برای تفسیر رویا مؤثر است. او بیماران را تشویق میکرد که بدون سانسور ذهن، همه ی آن چه را که به ذهنشان خطور میکند به زبان بیاورند. به نظر فروید، شرایط زندگی امروزی سبب میشود انسان نتواند بسیاری از نیازهای خود را برآورد و درنتیجه آنها را به عقب میراند، اما این نیازها دوباره به شکل رویاها ظاهر میشوند. البته باید توجه داشت که رویا اگرچه پیام مهمی را دربردارد، اما به تنهایی نمیتواند کلید اطلاعات افکار باشد. زیگموند فروید خواب علمى و واقعى را از خرافات جداکرد و به آن ارزش و اعتبار داد. به نظر فروید خوابها و رویاها جزو مهمى از زندگى انسان هستند و انعکاسى از درون انسان مىباشند، بنابراین با تحقیقات و نظریههاى علمى فروید گام تازه و بی سابقه ای درتعبیر علمی خواب گشوده شد. معمولاً همه ی افراد شبها خواب میبینند، ولی ممکن است آن را به یاد نیاورند. پیش ازاین اشاره شد که افراد درحین خواب REM رویاهای خود را مشاهده میکنند و اگرحین این خواب بیدارشوند، خواب خود را به یادمی آورند. درحالیکه اگر 5دقیقه دیرتر از خواب بیدار شوند رویای خود را به روشنی به خاطر نمیآورند و البته اگر کمی دیرتر بیدارشوند اصلاً چیزی را به یاد نمی آورند. تحلیل خوابها و رویاها بیشاز آن پیچیده و مهم است که کسی با آگاهی اندک روانشناسی به تفسیر و تحلیل آن بپردازد.
پیش از این اشاره شد که پرفسور یونگ با زیگموند فروید ارتباط دوستی داشت و این دو تا سال۱۹۱۳ نیز با یکدیگر مکاتبه میکردند. البته کمی پیش ازاین سال، رابطه ی یونگ و فروید به سردی و تیرگی گرائیده بود. این دو در سفری که باهم به آمریکا داشتند، به تدریج باهم اختلاف نظر پیداکردند و از یکدیگر دورشدند. یونگ به ضمیر ناخودآگاه جمعی معتقد بود و می گفت رویاها تصاویر ذهنی آرمانی را به صورت نمادین نمایش میدهند. یونگ به نماد و سمبولها در زندگی انسان اهمیت خاصی میدهد و معتقد است که سمبولها در تمامی ابعاد روانی و احساسی و عاطفی انسان نقش بسیار مهمی دارند. دراینجا بی مناسبت نیست به رویای دیگری از یونگ که به ضمیر ناخودآگاه جمعی ارتباط دارد اشاره شود و پس ازآن به تحلیل رویاها بپردازیم.
یونگ میگوید: زمانی که با فروید همکاری داشتم خوابی دیدم که فروید در تحلیل آن به اشتباه رفت. درحالیکه اگر فروید میپذیرفت که آن خواب را به شیوه ی من تحلیل کند، تعبیر رویا متفاوت میشد. یونگ مینویسد:
«من خواب دیدم که در خانه ی خودم هستم، خانه ای ۲طبقه بود. اما به خیالم رسید که نمیدانم در طبقه ی پایین خانه چه خبر است. ظاهراً در طبقه ی پایین اطاقی بود که به سبک قدیم تزئین شده بود.من از پله ها پایین رفتم، در طبقه ی پایین همه چیز قدیمی بود.دیوارهای چوبی و مبلمان به سبک قرن پانزدهم و شانزدهم تعلق داشت. البته همه ی اینها در سایه ای روشن قرارداشتند. از روی کنجکاوی به اطاقهای دیگر سرکشیدم و بعد به زیرزمین خانه رفتم. آنجا به دری سنگی رسیدم، آن در را که به پلکان سنگی باز میشد گشودم. از آنجا به اتاق خیلی قدیمی بزرگی که سقف گنبدی داشت رسیدم. کف اتاق از سنگهایی که لوحهای بزرگی رویشان بود مفروش بود. وقتی به دیوار توجه کردم آنها نیز قدیمی بودند و ملاط و شفته ی مخلوط با خرده آجر آنها نشان میداد که دیوار به سبک عصر امپراطوری روم ساخته شده است. هیجان و کنجکاوی من افزایش یافت و به جستجوی بیشتر پرداختم. به زمین اتاق که دقت کردم در گوشهای یک حلقه ی آهنی روی یکی از سنگها دیدم؛ حلقه را گرفتم و سنگ را بالا کشیدم. در زیر آن سنگ، پلکان سنگی باریکی دیدم که به پایین میرفت. از پله ها پایین رفتم و به غاری سنگی که به یک قبر ماقبل تاریخ شبیه بود رسیدم. در این غار تکه های استخوان و قطعات شکسته ی ظروف و نیمی از جمجمه ی یک انسان را دیدم. دراینموقع از خواب بیدارشدم».
یونگ میگوید وقتی این خواب را برای فروید تعریف کردم او فقط به جمجمه توجه کرد و از من خواست میل نهفته ام را درباره ی آن جمجمه بگویم. البته میدانستم که در فکر فروید جمجمه نشانه ی میل پنهانی به مرگ است. فروید از روش من برای تحلیل رویا استفاده نمیکرد و اگر من نیز تعبیر واقعی رویا را برایش بیان میکردم بامن مخالفت میکرد. درآنموقع فروید معتبرتر از آن بود که من بتوانم با او مخالفت کنم و نظریهام را به او بقبولانم. درنظر من آن خانه و طبقات زیرین آن نمودار ضمیر ناخودآگاه من بود. من در خانه ای زندگی کرده بودم که ۲۰۰سال قدمت داشت و مبلمان آن به ۳۰۰سال پیش متعلق بود. غار نیز دراین رویا سمبول بازمانده ی تمدن بَدوی در ضمیرناخودآگاه من بود. به عبارت ساده تر، من، منِ وجود انسان بدوی وجود خودم را در غار کشف کرده بودم. درواقع رویای من کل واقعیت زندگی من، خود من و دنیای من بود.
باید توجه داشت که طبقات زیرین خانه ضمیر ناخودآگاه یونگ بودند که در رویا نشان داده شد و نمادهای جمعی درآن قابل توجه است. یونگ می افزاید در زمانیکه دستیار مؤسسه ی کالبدشناسی بودم به استخوانهای فسیلهای انسانی، به ویژه انسان غارنشین و همچنین جمجمه ی انسان میمون نما علاقه ی خاصی داشتم. اما نمی توانستم ارتباط اینها را به فروید بگویم و به ضمیر ناخودآگاه جمعی اشاره کنم چون دراین مورد و البته موارد دیگری دیدگاه من با فروید متفاوت بود و ناگزیر به فروید دروغ گفتم. چون فروید خیال میکرد من در انتظار مرگ زودرس هستم، به دروغ به او گفتم من در انتظار مرگ همسرم و خواهر او هستم و جمجمه هایی را که در خواب دیدم ممکن است به برخی از اعضای خانواده ام تعلق داشته باشد که من آرزوی مرگشان را دارم. البته فروید ازاین دروغ استقبال کرد و آن را تأیید نمود.
در فرضیــات پرفســور یـــونگ (Carl Gustav Jung)، نکته ای بسیار بکر و بی سابقه وجود دارد که باورهای قومی ـ قبیله ای انسان را دربرمی گیرد. یونگ، روان فرد را «خود» یا «خویشتن» (Self) میداند. «خود» دوجنبه دارد، یکی جنبه ی خودآگاه شخصی یا فردی است و بخش مهم دیگرآن را جنبه ی ناآگاه آن تشکیل میدهد.
به نظر یونگ خودآگاه بخش کوچکی از روان است، اما ضمیر ناآگاه بخش اعظم روان است که عمیقترین لایه ی آن را ضمیر ناآگاه جمعی دربر میگیرد.
این ضمیر مخزن تجربه های مستمر اجداد انسان است که انباشته از رسوبات اولیه ی زندگی است. به عبارت دیگر همه ی خصایص موروثی انسان، همه ی غریزه ها، همه ی تمایلات و خواستهای درونی دیرینه ی آدمی دراین مخزن رسوب کردهاند. البته این خصایص به طور درهم و نامنظم دراین ضمیر نهفته اند و بیان آنها به زبان رمز صورتمیگیرد. درواقع، ضمیر ناآگاه جمعی، آن بخش از روان انسان است که میراث روانی مشترک نوع بشر را از نسلی به نسل دیگر منتقلمیکند. این بخش زبان رمزی دارد که از تمامیّت روان انسان و هستی اوسخن میگوید. به عبارت دیگر، ضمیر ناخودآگاه جمعی لایه های عمیقتری از ذهن است که تصاویر ذهنی جهان شمول را در خود جای داده است. ضمیر ناخودآگاه جمعی، حاصل انباشته شدن تجربیات کلی و عام بشر است. یونگ، این تصاویر ذهنی را همان کهن الگوهایی میداند که نماد آنها رااسطوره تشکیل میدهد. کهن الگو یا آرکیتایپ (Archetypes) از واژه ی یونانی آرکهتیپوس گرفته شده است. معنای این واژه در زبان یونان قدیم مدل یا الگویی بوده است که چیزی را از روی آن می ساختند. بنابراین میتوان آن را کهن الگو یا صورت ازلی نیز ترجمه کرد. ازاینرو آرکیتایپها را میتوان مدل و الگوی اولیه و عناصر سازندهی ضمیر ناخودآگاه جمعی انسان دانست. یونگ، آرکیتایپ را تمام افکار غریزی و مادرزادی و گرایش انسان به انجام رفتارهایی میدانست که افراد برطبق الگوهای ازپیش تعیین شده انجام میدهند و در همه ی آدمیان نیز همانند است. اسطوره همان رویای جمعی است که درطی تاریخ، اقوام و ملل آنرا دیده و به زبان تمثیل و نماد بازگفته اند. براساس فرضیات یونگ باورهای قومی قبیله ای به صورت رمزهایی ظاهرمیشوند که مهمترین آنها ماندالا(Mandala) است. نخستین اسطورهایی که شکل میگیرد، ساختی مانند ماندالا دارد، یعنی نوعی نظم اوّلیه که چهارگوش است.
یونگ وقتی متوجّه شد که بیمارانش رویاهایی اسطوره ای میبینند اما از محتوای این رویاها آگاه نیستند، دریافت که لایه ی عمیقی از روان انسان اسطوره ساز است. این لایه ی عمیق روان که شامل زمان پیش از کودکی است، کهن الگوهایی میسازد که بالقوّه شکل ندارند ولی در نماد صورت می پذیرند. ماندالا واژهای سانسکریت، به معنی دایره یا حلقه ی جادویی است و آن جدولی هندسی میباشد که برای نشان دادن نمادی از جهان هستی به کارمیرود. این حلقه ی جادویی همان است که پرفسور یونگ آنرا کهن الگوی «خویشتن» یا «خود» میداند. این حلقه نماد تمامیت است و کار ویژه ی آن سازماندهی و دربرگیری تمامیت روان و تنظیم دوباره ی وضعیتهای درهم شده و نامرتب است.
به این ترتیب کارل گوستاو یونگ مهمترین ویژگی لایه ی ناخودآگاه جمعی را نمادهای کهن و شگفت انگیزی میداند که آرکیتایپ نام دارند. این کهن الگوها حاصل تجربیات پیوسته ی انسانی است که درحال نو شدن هستند و به شکل اساطیر جلوه میکنند. این اسطوره ها که در قالب رمز متجلی میشوند و نیاز فطری بشرند پیوسته درحال تکرارشدن هستند؛ اما درهردوره ی زمانی بنابه اقتضای آن دوره، اسطوره ی قدیمی ناپدید شده اما ازبین نمی رود و در دوره ی جدید بنابه شرایط آن زمان، در قالبی نمادین و جدید ظاهر میگردد.
اشاره شد که ناخودآگاه برای سخن گفتن با انسان، از رمزهای نهفته در نمادها استفاده میکند و البته هرچه رمز قدیمی تر باشد کلی تر خواهد بود. در ضمیر خودآگاه رمز به صورت تمثیل بیان میگردد. اما ناخودآگاه با رویا و اسطوره با انسان سخن میگوید. به عقیده ی یونگ رویای جمعی همان اسطوره است که درطی تاریخ توسط ملل و اقوام به زبان سمبول و نماد بیان می شوند و عمیقترین لایه های ناخودآگاه جمعی را آشکار میکنند. البته ناخودآگاه بی پرده و صریح با آدمی سخن نمیگوید، بلکه همواره بیان خود را با رمز و راز و در پوششی از نماد پنهان میکند. زبان رویا نیز چون زبان اسطوره، زبانی نمادین و رمزآلود است و این از آن روست که رویا و اسطوره هردو با ناخودآگاهی در پیوند هستند و از آن نشأت میگیرند. به دیگر سخن، ناخودآگاه به وسیله ی رویا و اسطوره با انسان راز میگوید و با برانگیختن و پدید آوردن نمادهای رویایی و اسطوره ای، نهفته های خویش را بر او آشکار میسازد. رویا و اسطوره برآمده از ناخودآگاه میباشند و در چگونگی و ساختار نیز چندان از هم جدا نیستند؛ اسطوره به زبان رمز صحبت میکند. زبان رویا نیز چون اسطوره، زبان نمادهاست. رویای جمعی همان اسطوره است که درطی تاریخ، اقوام و ملل آنرا دیده و به زبان تمثیل و نماد بازگفته اند. اسطوره رویای همگانی است و از ناخودآگاهی همگانی میگوید. با کشف رمز اسطوره شناخت دقیقی از کهن الگوها میسر میشود. اما رویا از ناخود آگاه فردی سخن میگوید. برخی از نمادها، مثلاً در خواب، از ناخودآگاه جمعی ناشی میشود؛ این نمادها آنقدر قدیمی و ناآشنا هستند که انسان امروزی قادر نیست آنها را درک و یا به طور مستقیم جذب نماید. واقعیت این است که برخیاز رویاها انسان را با حقایقی آشنا می سازند که نادیده گرفتن آنها زیانبار خواهد بود.
یونگ به نقش جبرانی برخی رویاها نیز توجه داشته و توضیح داده که ممکناست افرادی با افکار غیرواقعبینانه و خودبزرگبینی دست به اعمالی بزنند که با ظرفیت واقعی شخصیت و شرایط آنها همخوانی ندارد، اما در رویا به انجام آن اعمال موفق میشوند. درواقع رویا عدمظرفیت و کمبود شخصیتی آنها را جبران میکند و درعینحال، گاهی این رویاها بهدرستی افراد را از وقوع خطراتی که با آن مواجه میشوند آگاه میسازد. بدیهی است اگر این رویابینها به هشدار رویا برای بروز خطر توجه نکنند، ممکناست به مصیبتی بزرگ گرفتار شوند. برای روشن شدن این موضوع بیمورد نخواهد بود که به یکی دیگر از خوابهایی که یونگ به تحلیل آن پرداخته است اشاره شود. یونگ میگوید مردی را میشناختم که در امور نامتعارف و غیرآبرومند فعالیت میکرد. این فرد برای جبران این رسوایی، به ورزشهای سنگین مانند کوهنوردی میپرداخت. اوشبی خوابدید که در هنگام کوهنوردی و صعود به قله پایش را روی فضای خالی نهاده است. وقتی او خوابش را برای من تعریف کرد، من با شناخت شخصیت و منش و رفتار او به احتمال وقوع خطری جدی آگاهشدم. کوشش کردم برایش روشنکنم که باید به خوابش اهمیت بدهد زیرا رویای او مرگش را در کوهستان پیشگویی کرده است. متأسفانه با آنکه او را متوجه پیشآمد خطرناکی کردم، او به این موضوع توجهی نکرد و ۶ماه بعد خبر مرگ او را با سقوط از کوه شنیدم؛ او پایش را روی فضای خالی گذاشته بود. یونگ، با بررسی اینگونه رویاها میگوید: ذهن ناخودآگاه آدمی راز عجیبی دارد. ممکناست برخیاز رویاها رخدادهایی را پیشبینی کنند که در آینده روی خواهند داد. از اینرو بیتوجهی به رویا و نادیده گرفتن پیام رویا کار نادرستی است که ناشیاز ناآگاهی و کمسوادی فرد است. البته باید توجهداشت که درصد کمی از خوابهای رویابینها هشداردهنده هستند و به واقعیت میپیوندد. نکتهای که بسیار اهمیت دارد و باید به آن اشارهشود این است که پرفسور یونگ معتقد است انسان متمدن همانندی ناخودآگاه عاطفی خویش را با پدیدههای طبیعی ازدستداده است و درواقع انسان متمدن یا انسان تکنولوژی، خود را از جهان و طبیعت جداکرده و در موارد زیادی با دیگران و حتی با خود بیگانه شدهاست. درنتیجه وقتی سمبولها محتویات خود را به زبان طبیعت بیانمیکنند، درک و فهم آنها برای مردم مشکل است. اگر کسی به نظریهی کنراد لورنتس، دانشمند اتریشی که جایزهی نوبل فیزیولوژی و پزشکی را دریافت کردهاست دقتکند، خواهددید که بیشتر افراد امروزی از جنبهی انسانی فاصله گرفتهاند و همانطور که لورنز در کتاب ۸گناه بزرگ انسان متمدن آورده و پرفسور یونگ نیز به آنها پرداخته است، تار و پود سنتهای اخلاقی و معنوی انسان امروزی چنان ازهمگسیخته شده که آدمی را سرگردان و ناراضی و از خود بیگانه کردهاست. درواقع انسان امروزی نمیفهمد که با چه بهایی معنیگرایی را ازدستداده و با عقلگرایی تا چهاندازه دربرابر جهان زیرزمینی روانی عاجز و ناتوان شدهاست.
طراحی سایت شخصی بستری را برای شما فراهم می کند تا بتوانید با استفاده از آن کسب و کار، محصولات و خدماتی که ارائه می دهید را در دنیای وب معرفی نمایید. شما می تواند ساخت وب سایت خود را به ما بسپارید و در قبال آن به طور چشمگیری با افزایش رتبه سایت خود مواجه شوید. لطفا جهت هماهنگی و کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09128883465 تماس حاصل فرمایید.