ANOREXIA & BULIMIA NERVOZA
بی اشتهایی عصبی به طور عمده در دختران نوجوان یا زنان جوان مجرد روی می دهد. بیشتر این بیماران هوش بالایی دارند و ازنظر شخصیتی درونگرا، لجباز، خود _ محور، آرمانگرا و كمال طلب و بیش از حد حساس هستند و رفتارهای وسواسی و خود _ تنبیه گر در آنان ملاحظه می گردد.گاهی عواطفی همچون افسردگی، اضطراب، ترس و مشتقات آنها از قبیل احساس گناه و شرم در شخص برانگیخته می شود و چنان شدید می شود كه دفاعهای عادی روانشناختی را درهم می ریزد.بنابراین عواطف شدید مذكور ازطریق فرایندهای فیزیولوژیك ابرازمی شود و به جای آنكه ذهن فرد از درد و رنج خویش سخن بگوید، اعضا و احشای بدن سخن می گویند. عاطفه ناخوشایند به صورت جسمی تظاهرمی یابد و جزء ذهنی آن به ناخودآگاه سپرده می شود.اینگونه بیماریها كه عوارض جسمی واضح دارند كه ناشی از عوامل روانی است،در حیطه پزشكی روان _ تنی (پسیكوسوماتیك) قرار می گیرند. بی اشتهایی عصبی یكی از این نابسامانیهای روان - تنی است.
گرچه انزجار و چندش به غذا یا بی اشتهایی به عنوان نشانه اصلی توصیف شده است اما به نظرمی رسد نشانه اولیه عبارت باشد از كشش اجباری به لاغرشدن، كه اغلب همراه با بیزاری از چاقی است. علاوه بر فقدان اشتها كه عموماً به صورت ثانویه روی می دهد لاغری مفرطی پدید می آید كه همراه با حفظ توانایی جسمی است و این امر با لاغری ناشی از یك بیماری سرشتی وفق نمی دهد. نشانه های دیگر شامل قطع قاعدگی _ یبوست، كاهش سوخت وساز بدن، كم آبی، خشكی پوست، ریختن موها و فعالیت بی قرارانه است.
در یك گروه از بیماران كه اكثریت را تشكیل می دهند، احساس گرسنگی و اشتها هردو وجود دارد. اما بیمار به صورت خودآگاه، با احتمال افزایش وزن، از خوردن می ترسد، آگاهانه تغذیه را محدود می كند. او ممكن است اصرار داشته باشد به تنهایی غذا بخورد. به شكلی متناقض، این بیمار امكان دارد با موضوع آشپزی اشتغال فكری پیداكند و مرتباً دستور پختن غذا یا كتابهای آشپزی را مطالعه یا حتی گردآوری كند. دیدگاه او نسبت به درمان، توأم با فریبكاری یا منفی است و حیله هایی را به كار می برد تا از خوردن بپرهیزد. این بیمار ممكن است دوره هایی از پرخوری داشته باشد كه بلافاصله با امتناع از خوردن غذا جایگزین می شود. گاهی هم پس از پرخوری، در خود استفراغ ایجاد می كند تا وزنش بالا نرود. علی رغم محدودیت غذا، فعالیت و انرژی فراوان این بیمار جلب توجه می كند. اما گاهی از فرسودگی به عنوان یك عارضه شكایت می كند.
عموماً به نظرنمی رسد كه این بیمار نگرانی زیادی درباره قطع قاعدگی یا به طور كلی سلامتی خویش داشته باشد. خلق غالب در چنین بیماری عبارت است از افسردگی و شرم. نگریستن زیاد در آینه شایع است. ساختار شخصیتی چنین بیماری وسواسی است.در گروه دیگری از بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی، زیربنا جنبه نمایشی و هیستریك دارد. دراین گروه از همان آغاز، گرسنگی و اشتها انكار می شود. ترس غیرمنطقی از غذاخوردن به علت احتمال ناراحتی روده وجوددارد.برخلاف گروه اول، بیمار دركنار دیگران غذا می خورد اما علاقه ای به آشپزی ندارد. این عده برخلاف گروه نخست هیچگاه پرخوری نمی كنند. فعالیت زیاد هم در آنان معمولاً دیده نمی شود. وجود دگرگونی عاطفی توسط آنان انكار می شود و نگرانی اندكی درباره تصویر بدنی خویش نشان می دهند. دراین بیماران حتی پس از افزایش وزن، فقدان قاعدگی ادامه می یابد.
سومین گروه از افرادی كه دچار اضطراب و واكنش های تبدیلی هستند تشكیل می شود. برخی از افراد این گروه مبتلا به اسكیزوفرنیا هم می باشند. صرفنظر از آن عده كه دچار اضطراب هستند، حتی درصورت افزایش وزن نتیجه غایی بی اشتهایی عصبی خوب نیست. به نظرمی رسد مبتلایان این گروه فاقد انرژی هستند و افزایش فعالیت هم در آنان دیده نمی شود. ازنظر عاطفی افسرده هستند.مبتلایان به بی اشتهایی عصبی مطابق با روش كاستن از وزن خود نیز طبقه بندی شده اند. یك گروه با استفاده از مسهل و ایجاد استفراغ می كوشند وزن خود را بكاهند كه ممكن است در نتیجه به اختلالات شدید سوخت و ساز بدن دچار شوند.بیشتر بیماران این گروه قبلاً چاق بوده اند، سابقه خانوادگی از چاقی دارند و رفتارهای تكانه ای آسیب به خود را، ازجمله اقدام به خودكشی، مجروح كردن خود و گاهی مصرف الكل یا موادمخدر را به فراوانی نشان می دهند.
گروه دیگری از مبتلایان به بی اشتهایی عصبی، تنها به وسیله رژیم گرفتن وزن خود را می كاهند.آغاز بی اشتهایی عصبی بین ۱۰ تا ۱۵ سالگی است و گرچه تعداد مبتلایان زیاد به نظرنمی رسد اما با توجه به اینكه حتی امروز درحدود ۱۰ درصد مبتلایان در اثر بی اشتهایی عصبی می میرند، اهمیت زیاد دارد.بی اشتهایی عصبی به ندرت ممكن است درجنس مذكر دیده شود.در بیشتر موارد بی اشتهایی عصبی تاریخچه ای ازچاقی و پرخوری وجوددارد كه همراه با احساس گناه درمورد چاق بودن است. معمولاً روابط ناشاد خانوادگی به شكل كدورت و دشمنی بین مادر و دختر ملاحظه می گردد.پیگیری لاغرشدن گاهی از اوقات به عنوان عملی حاكی از پذیرش تخاصم آمیز و مبارزه طلبانه ازسوی دختر علیه مادری كه به رژیم گرفتن و كم خوردن برای پرهیز از چاقی اصرار دارد، به كار می رود.
از دیدگاه روانپویایی چنین استدلال می شود كه دختر نوجوانی كه با ضرورت تفرد و استقلال در دوره بلوغ روبه رو می گردد و خود را درمعرض تهدید ازدست دادن وابستگی به خانواده می بیند، با واپسگرایی پرخاشگرانه به رابطه ابتدایی كودك _ مادر واكنش نشان می دهد، رابطه نادرستی كه درآن نیاز كودك به تغذیه، ازسوی مادر نادیده گرفته می شده است.رابطه دو گانه گرای بین بیمار و مادر او كه همزمان با عشق و نفرت همراه است در بیمارستانی كه دختر برای درمان درآن بستری می شود به خوبی قابل مشاهده است. مادر حاضر به ترك دختر نیست و دختر هم تا زمانی كه مادر در كنار بستر اوست از خوردن احتراز می كند. با جداكردن مادر، فرستادن او به خانه، دختر در بیمارستان غذاخوردن را شروع می كند.
بی اشتهایی عصبی ریشه های روانشناختی خودآگاه و ناخودآگاه فراوانی دارد و بیمار از این طریق به منافع اولیه وثانویه دست می یابد.به وسیله نشان دادن تخاصم و برانگیختن دیگران به رفتارهای تنبیهی كه به نوبه خود موجب احساس گناه در آنان می شود، نفع اولیه برای بیمار به دست می آید.بیماری نفع ثانویه ناخودآگاهی هم برای بیمار به ارمغان می آورد كه به شكل توجه، عاطفه و همدردی ازسوی خانواده است.در برخی موارد این امر باعث می شود توجه خانواده از فرزند دیگرشان كه محبوب تر است به سوی بیمار معطوف گردد و حسادت وی تخفیف یابد.گزینش درمان بستگی به وضعیت بیمار در هنگام نخستین ملاقات با او دارد. اگر بیمار دچار سوءتغذیه شدید باشد و شواهدی از كمبود ویتامین و عدم تعادل آب و املاح دیده شود، تغذیه از راه رگ و لوله معده علاوه بر تغذیه دهانی ممكن است برای حفظ حیات ضروری باشد.
دراین صورت هركوششی به جز برقراری یك رابطه حمایتی كه مشوق درمان باشد غیرعاقلانه است. باید بیمار به آغاز مصرف غذا با مقادیری كمتر از آنچه او به عنوان حدظرفیت خود می داند تشویق گردد و با گذشت زمان این مقادیر را باید بیشتر كرد. در صورتی كه كشمكش های خانوادگی آشكار باشد، وی را باید از مداخلات افراد خانواده محافظت كرد.در برخی بیماران بستری، رفتار درمانی در زمینه تقویت عاملی، یعنی پاداش دادن به تغذیه به صورت اجازه فعالیت جسمی، موجب افزایش سریع وزن گردیده است.در برخی از بیماران كه زمینه خلقی دارند مصرف داروهای مناسب مفید بوده است. برای پیشگیری از برگشت بیماری، خانواده _ درمانی برای بازسازی روابط خانوادگی ضروری است. كوشش های بیمار برای رشد شخصیت و خود _ اتكایی باید تشویق گردد. برای بیمارانی با ساختار شخصیتی روان _ نژند، روان درمانی بینشگرا قابل انجام است.در بسیاری از بیماران، چشم انداز سازگاری اجتماعی و رهایی از نشانه ها خوب است.
اساسا بی اشتهائی عصبی بر دو نوع است :
1- محدود کننده : در این حالت بیمار به شدت مصرف هر گونه خوراکی را محدود میکند و به شدت لاغر میشود. آمادگی زیادی برای ابتلا به افردگی در این دسته وجود دارد.
2- در دسته دیگر حملاتی از پر خوری وجود دارد ،به طوریکه بیمار مرتب محتویات خورده شده را برمی گرداند(استفراغ ) یا سعی میکند از مواد مسهل یا ادرار آور برای لاغر شدن استفاده نمایند. وزن متوسط این بیماران نسبت به گروه قبلی بالاتر است، بسیار عصبی ، وآمادگی زیادی برای ابتلاء به اختلال افسردگی دوقطبی دارند.
بیماری مشابه دیگری وجود دارد به نام بولیمیا یا پرخوری عصبی( BULIMIA) در این حالت بیمار بسیار پرخوری میکند ( به صورت حمله ای) وپس از آن پشیمان میشود، که باعث میشود از طرق مختلف جبران نماید از جمله: استفراغ ، داروهای مدر، مسهل و.....
برای تمامی موارد ذکر شده درمان داروئی ورفتاری مناسبی وجود دارد هرچند که ممکن است بسیار سخت باشد وحتی گاهی نیاز به بستری طولانی مدت بیمار در شرایط شدید میشود