ازدواج جوانان
وجود عشق نعمتي است بزرگ که می توان با هدفمند کردن آن چیزی شبیه به معجزه را محقق کرد
به نظر من که مطمئن هستم نظر بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران نیز هست علت عمده ی بسیاری از مشکلات ،کمبودهای زندگی ، بی هدف بودن ها، بی برنامگی هاو ... ، عدم تاٴهل جوانان است . علت های آن و خوبی های ازدواج را به صورت زیر می توانیم بر شمریم :
خوبی های ازدواج :
1- هدفمند شدن زندگی در جهت کسب درآمد وکار کردن
2- زندگی راحت تر ، آرامش و شادی بیشتر تربیت فرد برای مبارزه با مشکلات و کمبودها و به قول معروف مرد بار آمدن (( اگر ناظری قدرتمند بالای سر جوانان باشد که گاهی دستشان را بگیرد )) .
3- جلوگیری از بطالت وقت ، عمر ، از دست دادن بهار زندگی و ... .
4- پرورش زمینه های خلاقیت در جهت حل مشکلات چرا که :
* خیلی ها از روی فقر ، خلاق و مخترع شده اند.
*فقر این نیست که فقط از لحاظ مادی مشکل داشته باشیم بلکه کمبودها در هر زمینه ای می تواند نوعی فقر باشد.
5- جلوگیری از بیکاری جوانان
چون وقتی کسی عاشق باشد و همسرش را بخواهد مطمئنا در جهت شادی و رفع نیازهای او تلاش می کند و سعی می کند به هر طریقی درآمدی پیدا کند
( البته اگر ناظری قدرتمند و با تجربه متوجه جوانان باشد ).
6- جلوگیری از فساد ، فحشا ، اعتیاد ، بزه ، تجاوز به عنف ، دزدی ، قاچاق مواد مخدر و ... چرا که طبق سخن گهربار حضرت علی ﴿عليه السلام﴾ : اگر نفست را به کاری مشغول نکنی ، نفست تو را به خودش مشغول می کند .
پس بیکاری عامل اصلی بیکاری نفس و در نتیجه گناه ، حرام و کارهای خلاف می شود و این در صورتی است که اگر شما در جهت هدفمند کردن زندگی گام بردارید یعنی برای زندگی خود برنامه ریزی کنید دیگر بیکار نیستید که نفستان شما را مشغول به خودش کند و مرتکب خلاف شوید .ازدواج صحیح یعنی هدفمند کردن زندگی ، یعنی برنامه ریزی برای آینده ، یعنی جلوگیری از بیکاری نفس ، یعنی تلاش در جهت رفع بیکاری ، یعنی به هر دری زدن برای کسب درآمد و مال حلال .
((البته اگر مدیر و ناظری در بالای سرت باشد که تو را هدایت و کمک کندو در مسیر زندگی راهنمائیت کند. ))
اگر کسی زندگیش هدفمند شود و مدیری برای هدایت او در مسیر صحیح وجود داشته باشد دیگر از زندگی ناامید نمی شود که بخواهد بیکار بگردد ، به اعتیاد و مصرف قرص های روانگردان روی آورد ، دنبال دوستی های نامشروع باشد ، به ناموس دیگری تجاوز کند ، خودکشی کند ، به دزدی و سایر کارهای خلاف روی آورد. چرا ؟
چون لذت کسب حلال ، کار کردن ، خدمت به خلق و زندگی توام با شادمانی را دریافته است .این همه و موارد بسیار دیگر، که ذکر آن ها منجر به ساخت طوماری می شود که می توان سطحی از آن گذر کرد و یا به خواندنی اکتفا نمود ؛ ولی همه ی این ها در صورتی محقق می شود که ازدواج به هنگام و صحیح انجام شود البته برای افراد متأهل هم می توانیم با برنامه ریزی ها و آموزش کلیه مهارت های زندگی ، سکان زندگی آنان را در مسیر چنین زندگی مطلوبی قرار دهیم.
*یک خانواده یک جامعه ی کوچک است.
* این مجموع خانواده هاست که یک جامعه را می سازد .
*این نکته انکار ناپذیر است که فهمیدن یک مطلب (در صورتی که مخالفت صرف با آن نداشته باشیم) باعث می شود که پس از مدتی به طور ناخودآگاه ، خواسته یا ناخواسته آنچه را فهمیده ایم چه خوب و چه بد در زندگی خود به کار ببریم و این را به تجربه در زندگی خود دیده ام .
بر اساس این چند نکته می توانیم به تشریح و توضیح مفصل مطالب زیر بپردازیم :
اگر فرهنگ ، نظام رفتاری ، گفتاری ، کرداری خانواده ها تنظیم و اصلاح شود ، یعنی جامعه اصلاح شده ، یعنی رشد ملت ، دولت و در یک کلام پیشرفت کشور در هر زمینه ای به صورت تصاعدی بیشتر می شود و به راحتی می توانیم در عرض چند سال پله های موفقیت را پشت سر گذاشته و حتی ابر قدرت شویم .
اگر پایه ی یک ساختمان محکم باشد مطمئنا ساختمان بسیار عظیم و مستحکمی بر روی آن می توان ساخت که از گزند آسیب های بسیاری به دور بماند .
*خانواده ، پی ، پایه و اساس یک کشور است ؛ اگر روابط بین اعضای خانواده خراب شود یعنی جامعه ای کوچک خراب شده است پس به راحتی یک کشور را بدون هیچ گونه جنگ و خون ریزی متلاشی کرده ایم .
حال برای حل این مشکل می توان آن را به چند قسمت تقسیم کرد :
1) قبل از ازدواج
2) خواستگاری و ازدواج
3) تشکیل خانواده و بعد از ازدواج
1 ) قبل از ازدواج :
با توجه به فلسفه ی افزایش سن ازدواج در کشورهای غربی و شرقی و با توجه به ورود فرهنگ کشورهای خارجی (که به علت آن به راحتی با مطالعه ی تاریخ می توان پی برد ) و تداخل و تضاد این فرهنگ با فرهنگ اسلامی و به دلیل نام گذاری آن تحت عنوان تجدد ، مدرنیته ، آزادی و عباراتی از این قبیل که به ظاهر زیبا و مناسب ولی در باطن مورد سوء استفاده افراد زیادی قرار گرفته اند باعث شده است که مشکلات زیادی برای جوامع از جمله جوامع اسلامی پدید آید .
از جمله ی آن ها که به نظر من مهمترین یا حداقل از مهمترین های آن هاست می توان به تغییر فرهنگ زندگی و ازدواج نام برد . چرا که در گذشته سن ازدواج طبق اصول و دستورات اسلام و شرایط شغلی فرهنگی موجود در زندگی افراد و ... ( که مجال صحبت در مورد آن ها در این بحث نیست ولی در سایر ایده ها به حل آن پرداخته شده است ، ) بسیار پائین تر از موارد فعلی بوده است و این خود عاملی بوده برای جلوگیری از فساد ، فحشا ، سرکوبی غرایز ، بیکاری ، بی هدفی و بی برنامگی در زندگی و .... .
حال آنکه درکشورهای غیر اسلامی و خارجی به علت نداشتن فرهنگ اسلامی و باز بودن روابط و حتی عادی بودن بسیاری از اعمالی که در دین مبین اسلام حرام شمرده شده سن ازدواج بسیار بالاست و یا حتی اصلا ازدواجی وجود ندارد و یا استحکام آن بسیار ناچیز و سست است .(( که هر کدام از دستورات اسلام ( با توجه به شناختی که خالق انسان از او دارد ) به صلاح اوست حال آن که ممکن است به ظاهر بد و دست و پاگیر باشد یا خوب ، این مشکل از کمبودهای شناخت ، نسبت به خودمان است که سر مخالفت با اسلام و در واقع خودمان داریم ))
از جمله علل آن می توان به روابط صمیمی افراد در محیط کارشان و دور بودن زیاد آنان از خانواده هایشان نام برد ، به صورتی که گویی همکارانشان اعضای خانواده شان هستند و با اعضای خانواده ی واقعی خود غریبه اند که این و مواردی از این دست را با کمی دقت ، حتی در فیلم های پخش شده از صدا و سیما هم می توان دید . این نوع فرهنگ متفاوت خارجی که قسمت عمده ی آن به علت فرهنگ اسلامی ما مخالف دستورات اسلام و مغایر با اعتقادات ماست باعث شده آن قسمت از فرهنگ خارجی غرب که تضادی نه چندان زیاد با اعتقادات و عقاید ما ندارد وارد کشورمان شود و در بین مردم رواج پیدا کند ولی سایر قسمت ها خارج از مرزهای فرهنگی متوقف شود .
از علل دیگر می توان به افزایش توقعات ، راحت طلبی ها ، عدم سازگاری طرفین بعد از ازدواج و همین طور افزایش علاقه به تحصیلات عالی در کشور نام برد ( که به نوعی ارزش تبدیل شده ) و این خود باعث شده جوانان و نوجوانان تا سنین بالایی فقط به تحصیل بپردازند و شغلی نداشته باشند و به تبع آن درآمدی هم نتوانند کسب کنند .این عوامل و عواملی از این قبیل ، دست به دست هم داده اند تا سن ازدواج جوانان و نوجوانان بالا برود و چون دستورات اسلام در کشور ما مانع ورود مکمل های فرهنگ غرب به کشور شده باعث می شود جوانان و نوجوانان از طریقی غیر از ازدواج نتوانند با جنس مخالف رابطه ای داشته باشند و این خود نقض کردن یکی از قانون های خلقت خداوند است ( که به راحتی می توان آن را مشاهده کرد) .
تمایل به رابطه با جنس مخالف به خصوص در بین اکثر جوانان بسیار زیاد و حالتی لذت بخش را به همراه دارد و این خود از خلقت های خداوند و نظام آفرینش است و منافع بسیار دیگری که هر فردی به وضوح آن ها را در وجود خود درک می کند .این یک حالت غریزی است و هیچ کس نمی تواند منکر آن شود ، حالتی مثل تشنگی ، گرسنگی ، خواب و ... و حق هم نداریم که از بیان یا ابراز آن احساس شرمندگی ، گناه ، خجالت یا ... بکنیم چون عدم ابراز نیاز به تشنگی پس از مدتی تنها نتیجه اش مرگ خواهد بود و در مورد غریزه ای مهم و سرکش مثل غریزه ی جنسی و تمایل به رابطه با جنس مخالف هم همین طور . سرکوبش نتیجه ای جز مرگ تدریجی و ضجرآور روحی را به دنبال نخواهد داشت .
همین عامل است که باعث می شود جوانان بخواهند لباس های متضاد با فرهنگ ، بینش دینی خود و کشوری که در آن زندگی می کنند بپوشند . چرا؟! ، چون با تضاد می خواهند به نوعی کمبودهای روحی موجود را جبران کنند این در حالی است که حتی ممکن است خود آن ها آگاهانه این کار را انجام ندهند و علت این نوع رفتارشان را هیجان ، آزادی ، تضاد و برجسته بودن بیان کنند و موارد و دلایلی از این قبیل.همین عامل است که باعث می شود افراد افسرده شوند حال و حوصله ی هیچ کاری را نداشته باشند ، بیکار شوند و در نتیجه نفسشان آن ها را به خودشان مشغول کند . همین است که باعث گناه ، بزه ، دزدی ، بد اخلاقی ، تجاوز به عنف ، اعتیاد ، حرکت های نامعقول در خیابان ها و تمام آن چیزهایی می شود که امروزه شاهد آن هستیم ولی یک مورد از آن را در سال ها و چند دهه قبل مشاهده نمی کردیم چرا چون جوان تشنه است ، تشنه ی ابراز و دریافت محبت ، تشنه ی غریزه ی جنسی و ..... ولی دستش نمی رسد و فرهنگ و عواملی که ذکر شد همه و همه مانعی عظیم می شوند در سر راه حرکت او به سمت رفع نیازهای معقول و ذاتیش ، در نتیجه احساس کمبود می کند ، احساس خلاء می کند می خواهد به نوعی این احساس را برطرف کند و اسمش را هیجان طلبی ، لذت طلبی ، خطر پذیری ، آزادی و ...
می گذارد و هر کاری که بخواهد یا فکر کند در مسیر پرکردن خلاء وجودیَش موثر است انجام می دهد غافل از این که در واقع دارد با مشغول کردن ذهن و فکر خود به موضوعی نامربوط و با بی برنامگی و بی هدفی جلو می رود و تنها سعی می کند که بی خیال باشد ولی احساسش این است که در جهت رفع خلاء درونیش گام برداشته ؛ حال اگر توجه کنید چنین افرادی حتی پس از چندین و چند ساعت ، روز یا هفته که به انجام چنین کارهایی پرداخته اند باز هم همان احساس خلاء را دارند و چون نتوانسته اند با این اقدامات به ظاهر موثر خود آن خلاء را از بین ببرند احساس ناامیدی و بی ثمری می کنند و این خود باعث افسردگی ، خستگی ، عدم تمایل به انجام کار ، ولگردی و در نهایت به دلیل این خصلت انسان که هدفمند آفریده شده است ولی آن ها هدفی ندارند و برنامه ریزی خاصی برای زندگی خود نکرده اند احساس پوچی ، عصبانیت و پرخاشگری می کنند و در نتیجه از علل اصلی قتل ها ، جنایت ها ، تجاوز ها و ... همین است . چون زندگیشان هدفمند نیست . پس طبق آنچه در بالا آمد علت اصلی بسیاری از مشکلات ما که امروزه تبدیل به معضلی عظیم شده همین افزایش سن ازدواج و نبود عامل جبران کننده برای رفع این نیاز غریزی ، حقیقی و ذاتی انسان است . مثل بیکاری که علت آن هدفمند نبودن زندگی است .
دزدی ها ، قتل ها ، اعتیادها ، تجاوزها و رفتارهای نامناسبی که در خیابان ها ناظر آن هستیم شاهد این مدعا هستند .
از مهمترین عوامل دیگر بالا رفتن سن شاغل شدن و نان آوری جوانان است ( که در موارد بعد راه حل مناسبی برای آن ذکر خواهدشد) .
با توجه به موارد مذکور ، قبل از ازدواج و آنچه از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد می شود باید توجه کرد که وجود خطرات تهدید کننده ی جوانان و نوجوانان و حتی کودکان به حدی است که مقابله با آن بسیار مشکل و هزینه های گزاف و اتحادهای میلیونی یا حتی میلیاردی و حتی مقاومت های فرهنگی زیادی را خواستار است و با توجه به عامل لذت طلبی و راحت طلبی انسان و این که طبق احادیث و قرآن ، جهنم در راحتی ها و لذت ها و بهشت در سختی ها و تحمل مشکلات است تحقق چنین مقابله ای غیر ممکن یا حداقل بسیار طاقت فرسا می نماید .
پس تنها یک راه باقی می ماند و آن پائین آوردن سن ازدواج است چرا که براساس گفته های قبل کسی که متأهل می شود ( طبق آموزش هایی که می بیند و مدیریت هایی که افراد با تجربه روی او دارند ) آن چنان مشغول به کار و کسب درآمد ، لذت طلبی های مشروع ، تلاش در جهت آسایش، شادمانی ، راحتی و ... خودش و خانواده اش می شود و به اصطلاح آن چنان سرش به کار خودش مشغول می شود که دیگر وقتی برای توجه به تبلیغات و تبعیت از فرهنگ بیگانه و برنامه های مسخره ی آن ها ندارد ، چون لذت زندگی واقعی را می چشد و غیر ممکن است این لذت واقعی را با تمام لذت های پوچ و سطحی عوض کند .
برای تحقق چنین هدفی نیازمند مساعدت خانواده ها و پدر و مادران عزیزمان هستیم :
1 ) دور ریختن آداب و رسوم غلط و به اصطلاح عرف جامعه و جلوگیری از چشم و هم چشمی ها در مورد ازدواج و سایر موارد .
2) کمک به فرزندان در جهت تشکیل خانواده و کسب درآمد و شغل .
3) قبول این که چند سال اول را دختر و پسر ( پس از ازدواج ) در دوران نامزدی سپری کنند .
4) در اختیار قرار دادن تجربیات مفید خودشان در زمینه ی مدیریت خانواده و حل مشکلات و ناراحتی ها .
5 ) همدست بودن و همراهی والدین دختر و پسر برای حل مشکلات آن ها و کمک به سر و سامان گرفتن آن ها .
6 ) دختر و پسر را دختر و پسر واقعی خود بدانند نه عروس و داماد خود .
7 ) اگر برای دختر یا پسر کوچکشان موردی پیدا شد ولی برادر یا خواهر بزرگتر بر سر راهش بود مانع ازدواج نشوند.
البته از جمله عوامل دیگری که باعث می شود جوانان ازدواج را به تأخیر بیندازند یا مجبور شوند به تأخیر بیندازند یا مجبورشان کنند قوانین خاص موجود است که مثلاً اگر در دبیرستان یا راهنمایی بفهمند که کسی ازدواج کرده دیگر حق تحصیل در آن جا را به او نمی دهند چون مطالبی را شاید بگوید که بچه ها ندانند یا .... که این مورد به نظر من دیگر خیلی مسخره و بی معنی است چون با توجه به تهاجمات فرهنگی و افزایش روابط نامشروع دختر و پسر و دوستی های نامشروع و اطلاعات موجود در سایت ها و فیلم ها و ... دیگر نمی تواند چنین دلیلی قابل قبول باشد .از دیگر عوامل تأخیر ، ترس از بچه دار شدن است که می توان تا زمان خاصی آن را با قبول طرفین و آموزش روابط جنسی به تعویق انداخت ( البته در مواردی خاص ) ولی سایر روابط طرفین بدون هیچ مشکلی امکان پذیر است .
مرحله دوم :
خواستگاری و ازدواج
در زمان خواستگاری باید به چند مورد توجه شود :
1 ) بین شناختی که نسبت به خود داریم ( هویت ) و شناختی که دیگران نسبت به ما دارند ( شخصیت ) باید هماهنگی ایجاد کرده باشیم ؛ به اصطلاح درون و برونمان یکی باشد یعنی ریا نداشته باشیم .
2) مطالعه در زمینه ی ازدواج و خواستگاری و آگاهانه جلو رفتن.
3) جلسه ی خواستگاری باید بسیار محرمانه باشد و کسی از آن خبردار نشود جز فامیل های درجه ی یک .
4 ) از تجملات و خرج های بیهوده در جلسات خواستگاری جداً جلوگیری شود ، چون همین یک عامل مزاحم و سدی در جهت تسهیل ازدواج است که باعث ستگی و دلسردی طرفین برای برگذاری هر بار جلسه خواستگاری می شود .
5 ) توقعات را کم و معقول و از چشم و هم چشمی ها صرف نظر کنیم .
6 ) مهریه و مقدارش ارزش دختر را بیان نمی کند این فقط هدیه ای است از جانب شوهر به همسرش برای پذیرش زندگی مشترک و این که (( معشوق همه ازست و عاشق همه نیاز )) و این هدیه به عنوان مَجاز جزء از کل به کنایه به دختر و خانواده اش می گوید : ( اگر تو با من هماهنگ ، همراه و مکمل باشی، تمام زندگیم را به پایت می ریزم و این هدیه ی ناچیز حسن نیت مرا می رساند ) و چون این دستور اسلام است که مهریه باشد ، مهریه می گیریم و به علت عند المطالبه بودن آن باید به قدری باشد که هرگاه دختر طلب کرد بدون هیچ مشکلی پسر بتواند بپردازد در غیر این صورت دختر حق دارد با درخواست از حاکم شرع آن را از شوهرش بگیرد ((حتی اگر قصد طلاق نداشته باشد)) .
«پس باید قابل پرداخت باشد»
آیا مهریه ی زیاد ضامن خوشبختی و مانع طلاق می شود؟!
7)یک جشن چند میلیونی و حتی چند میلیاردی که در بهترین نقطه ی دنیا گرفته شود و بگوییم یک شب است و دیگر تکرار نمی شود آیا تضمین می کند که خوشبخت شویم و تا آخر عمر به سعادت برسیم و هیچ مشکلی نداشته باشیم .در همه ی کارها الگوی بسیار زیبا و مرجع ما پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت ایشان ( علیهم السلام ) هستند . سعی کنید این عامل را که خود مانعی بزرگ و سد راه ازدواج است دور بیندازیم. جشنی ساده با کمترین هزینه بگیرید . به نظر من فلسفه ی این جشن آن است که همه باخبر شوند که این دو به هم رسیده اند و اگر کسی آن ها را با هم دید سوء ظنی ایجاد نشود .
8 ) مثل آزمایش خون که قبل از ازدواج است باید شرکت در جلسات و مشاوره هایی با افراد متخصص و مورد تأیید هم اجباری باشد که در آن جا تمام خصوصیات فرد ، خانواده ، آداب و رسوم ، فرهنگ و ... و تمام عواملی که باید مد نظر می بودند ولی متوجه آن ها نبوده ایم یا موارد سطحی که متوجه آن ها بوده ایم ولی نباید می بودیم بررسی شود و در آخر با یک جمع بندی به دو نفر توصیه ازدواج بکنیم یا آن ها را منع کنیم ولی اجباری در قبول نظر نیست فقط به صورت یک پیشنهاد است .اجبار فقط برای شرکت در جلسات است .
نسخه اصلی مطلب راه حل آسيبهای اجتماعی ازدواج آسان است را در سایت دکتر محمد آذربایجانی بخوانید.