تازه ازدواج کردهها سوار بر مرکب عشق و دلبستگی رویایی جز ازدواج موفق در سر ندارند. اغلب آنها در شروع معتقدند که روابط آنان «متفاوت از دیگران است» و عشق عمیق و خوشبختی آنها پشتوانه زندگی مشترک آنها خواهد بود. اما دیر یا زود، اغلب این زوجها میبینند که برای برخورد با مسائل و تضادهایی که به تدریج در زندگی مشترکشان ریشه میدواند، از آمادگی لازم بیبهرهاند. به تدریج با حقیقت افزایش بیقراری و نومیدی و دلتنگی آشنا میشوند و این در شرایطی است که اغلب نمیدانند مشکل آنها در کجاست و از چه سرچشمه میگیرد.
وقتی ابرهای تیره بر روابط آنها سایه میاندازد و در محاصره توهم و سوءتفاهم قرار میگیرند و روابط محبتآمیزشان از دست میرود، کمکم به این نتیجه میرسند که ازدواجشان یک اشتباه بوده است. درمانگرهای روانی بیش از هر چیز دیگر فریاد تقاضای کمک بیمارانی را میشنوند که میبینند که زندگی مشترک شاد گذشته آنها در شرف از هم پاشیدگی است. حتی زوجهایی که 30 یا 40 سال پیش ازدواج کردهاند به این نتیجه میرسند که ادامه زندگی مشترک برایشان غیرممکن شده است.
وقتی شیرآب چکه میکند، خیلی راحت فکری، به حال آن میکنند اما وقتی عشق و محبت میان آنها تحلیل میرود، راهی برای برخورد با آن نمییابند.
از یک نظر عجیب است که این همه زندگی مشترک از هم میپاشد. لحظهای به همه نیروهایی که انتظار دارید از ادامه زندگی مشترک حراست کند توجه کنید. دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن مطمئنا از جمله غنیترین تجربههای مردم هستند و به این کیفیت سایر امتیازات زندگی مشترک یعنی صمیمیت، با هم بودن، رسیدگی به یکدیگر، امنیت عاطفی و خیلی از چیزهای دیگر را بیافزائید تا بر شدت تحیر شما اضافه شود. میبینید کسی هست که روح خستهتان را آرام میبخشد، با یاسها و دلتنگیهایتان در میستیزد و با شما در هیجان زندگی و اتفاقات خوشایند آن سهیم میگردد. دستمایههای امید و تشویقهای پدر و مادر و سایر خویشاوندان و جامعه که از شما ادامه زندگی مشترک را انتظار دارند، فشارهای خارجی برای ادامه همبستگی زناشویی است. با این همه نیرویی که در جهت تقویت مناسبات و ادامه زندگی مشترک وجود دارد، چرا اشکالات بروز میکند؟ چرا عشق- چه رسد به سایر انگیزهها- برای دوام زندگی زناشویی کافی نیست؟
متاسفانه نیروهای گریز از مرکزی در کارند که میتوانند زندگی مشترک را از هم بپاشند: توهمات دلسردکننده، سوءتفاهمهای پیچیده و اختلافهای عذاب آور، اغلب ضعیفتر از آنست که بتواند در برابر این نیروهای مخرب و نتایج حاصل از آن، یعنی رنجش و عصبانیت و دلخوری دوام بیاورد. برای تحکیم روابط زناشویی و ایجاد محبت بیشتر و برای جلوگیری از گسیختن پیوندهای مودت عواملی بیش از عشق لازم است.
برداشتهای آرمانگرایانه جراید از ازدواج، زوجها را برای برخورد موثر و پیروزمندانه با دلسردی و افسردگی این اصطکاک آماده نمیکند. سوء تفاهم ها و تضادها که انباشته میشوند، آتش خشم و رنجش را شعلهور میسازند. همسری که قبلا یار و یاور و صمیم و همراه بوده، حالا به چشم خصم نگاه میشود.
لازمه حفظ روابط زناشویی
عشق با آنکه محرک قدرتمندی برای زوجهاست. که یار و یاور هم باشند، خوشبخت شوند و تشکیل خانواده بدهند، برای ادامه زندگی و حفظ زندگی زناشویی کافی نیست و نقشی در ایجاد خصوصیات شخصی و مهارتهایی که لازمه زندگی مشترک موفق است ندارد. لازمه داشتن مناسبات حسنه، کیفیات و خصوصیات فردی متعهد است که از جمله آنها میتوان به تعهد، حساسیت، سخاوت، ملاحظه، صمیمیت، و فاداری، مسئولیت، اعتماد و اطمینان اشاره کرد. زن و شوهر به همکاری، مودت، حسن تفاهم و باورهای همگون نیاز دارند. باید انعطافپذیر، پذیرنده و بخشنده باشند، باید خطاهای یکدیگر را تحمل کنند و به خصوصیات هم بها بدهند. تنها در صورت وجود این خصوصیات و تقویت به مرور ایام آنهاست که ازدواج به بلوغ و شکوفایی میرسد.
اغلب زوجها در برخورد با اشخاص ثالث مشکلی ندارند. اما به ندرت کسانی را پیدا میکنیم که با درک لازم و احاطه به مهارتهای فنی بتوانند روابط صمیمانه خود را شکوفایی بخشند. اغلب آنها از دانش لازم برای اتخاذ تصمیماتی که خواسته همسرانشان را برآورده سازد بیبهرهاند. وقتی شیرآب چکه میکند، خیلی راحت فکری، به حال آن میکنند اما وقتی عشق و محبت میان آنها تحلیل میرود، راهی برای برخورد با آن نمییابند.
ازدواج و حتی با هم زندگی کردن با سایر مناسبات زندگی تفاوت دارد. وقتی زوجی با هم زندگی میکنند و متعهد به حفظ زندگی مشترک هستند، توقعاتی از هم پیدا میکنند. هر کدام انتظار دارند که از عشق بیقید و شرط ، صمیمیت و وفاداری و حمایت دیگری برخوردار باشند، زن و شوهر، بطور صریح یا غیرمستقیم، کلامی و غیرکلامی خود را به رعایت این نیازهای عمیق متعهد کردهاند. هر اقدام زن یا شوهر مفاهیمی مشتق از این امیال و انتظارات دارد.
به خاطر شدت احساسات و توقعات و تحت تاثیر وابستگی عمیق و معانی سمبلیک و اغلب دلبخواهی که زن و شوهر برای اعمال یکدیگر در نظر میگیرند، احتمال برداشت سوء و تفسیر نادرست رفتارهای آنها از هم زیاد است.
وقتی در اثر سوء تفاهم اختلافی بروز میکند، زن و شوهر به جای توجه به مسئله در مقام سرزنش یکدیگر حرف میزنند. وقتی مشکلات نمایان میشوند و خصومت و سوء تفاهم بالا میگیرد، زن و شوهر جنبههای مثبت و قوت یکدیگر را از یاد میبرند و به تدریج کار به جایی میرسد که اصل زندگی مشترک زیر سوال میرود و گرفتاری اصلی و عامل سوء تفاهم فراموش میشود.
برگرفته از کتاب" عشق هرگز کافی نیست"- نوشته قراچه داغی
نسخه اصلی مطلب عشق لازم است اما كافي نيست. را در سایت دکتر محمد آذربایجانی بخوانید.