سلام خانم دکتر من یک دختر دایی دارم که پدرشون دایی من فوت شدن مادرش سرپرستیشو به عهده نگرفت عمه هاش عهدارش شدند من ازمادرم خاستم اونو به خونه ما بیاره خیلی رفتارش بدبود اونم تنها بامن،میگفت نباید به بابات بابا بگی یا میگفت به من حسودی میکنی وخیلی چیزای دیگه .باورکنید غیر ازمحبت کاردیگه ای نکردم حتی خانواده مادرم معتقد بودند من مقصرم تا زمانی که خودشون از اون نگه داری کردن.من خیلی میترسم ،افسرده ام ومرتبا با یادش حالم بدمیشه چه بلایی سرم اومده که با یادش اوضاعم انقدر خراب میشه؟چیکارکناگه برگرده
شما در قدم اول برای درمان افسردگی خودتون اقدام کنید و به زندگی معمول خودتون برگردید .درمورد دختر داییتون ماجرا سختتر و پیچیده تره و من فکر می کنم تصمیم گیری را بهعهده خودش و سایر بزرگترها بزارید چون ممکنه احساسات اون از جای دیگری غیر از شما هم جریحه دار شده باشد [1396-03-23]